آزیتا لاچینی؛ بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون در برنامه هزار داستان حضور یافت و از زندگی پر فراز و نشیب خود پرده برداشت. لاچینی در این گفتگو از زندگی شخصی خود گفت. احسان علیخانیبعد از دیدن این برنامه در پستی اینستاگرامی به تمجید از صبوری این بازیگر زن در زندگی پرداخت.

جمعه شب آزیتا لاچینی بازیگر پیش کسوت سینما و تلویزیون، مهمان برنامه «هزار داستان» بود. او برای دنیا مدنی که اجرای این برنامه را بر عهده داشت، برای اولین بار جزئیاتی عجیب وغریب از زندگی شخصی اش تعریف کرد.

لاچینی در این برنامه درباره مرگ دو فرزند و هر سه همسر و ابتلایش به بیماری سرطان صحبت و قصه روزهای سخت زندگی اش را روایت کرد. گفت وگوی او در این برنامه مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت و اشک دنیا مدنی مجری را هم درآورد. این گفت وگو در شبکه های اجتماعی نیز بازتاب یافت و جالب آن که بسیاری از مخاطبان به شباهت این برنامه با حضور پرستو صالحی در «ماه عسل» اشاره کردند.

آنچه در ادامه می خوانید گفت و ‌گویی با «آزیتا لاچینی» است که به تازگی منتشر شده است:

خیابان‌ها و اتوبان‌ها را پشت سر می‌گذارم تا به محدوده سعادت آباد می‌رسم. اینجا خانه زنی است که فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» را بازی کرده است: «آزیتا لاچینی»، بازیگری که سال هاست دیگر تیتر نخست اخبار هنری و سینمایی نیست و کمتر کسی از او خبر می‌گیرد؛ حتی همکاران قدیمی‌اش. او سال هاست که به تنهایی زندگی می‌کند ولی همیشه بساط چای خوش عطرش به راه است؛ مثل همه مادر‌ها.

از اینکه زنگ در خانه ام را یک خبرنگار زد تعجب کردم، این روزها دیگر کسی سراغی از من نمی گیرد. حال و روز خوبی ندارم. نه می توانم بنشینم نه راه بروم اما خاطره هایم را دوست دارم. حافظه ام در زنده نگه داشتن خاطرات خوب است. حالا که قرار شده درباره امروز و دیروزم حرف بزنیم بهتر است داستان زندگی ام را از ۱۱ سالگی آغاز کنم؛ آخر این سنی بود که در آن ازدواج کردم.

۱۱ ساله بودم که ازدواج کردم، ۶۴ سال پیش. خیلی زود هم بچه دار شدم یعنی ۱۳ ساله بودم که فرزند اولم متولد شد. فکر می کنم سال ۱۳۲۰ بود. دخترم هم در ۱۴ سالگی ازدواج کرد. چهار نوه برای من آورده و خودش پنج نوه دارد (می خندد) من نوه ۴۴ ساله و نتیجه ۲۳ ساله دارم.

بعد از دختر اول، صاحب فرزند پسری به نام حبیب شدم. یک روز دیدم حال و اوضاع خوبی ندارد، نه دکتری در نزدیکیمان بود و نه بیمارستان های امروزی بود. تا بیایم به خودم بجنبم حبیب را از دست دادم. دو سالش بود. باورم نمی شد به این زودی پسرم را از دست بدهم اما خب خدا خودش زندگی حبیب را به من هدیه داده بود و خودش حبیب را گرفت. هنوز داغ حبیب از یاد و دلم نرفته بود که همسرم هم در ۲۷ سالگی فوت کرد. ۱۴ ساله بودم که بیوه شدم؛ آن هم با یک فرزند.

پس از فوت شوهرم، مسئولیت زندگی و تربیت دخترم روی دوش من افتاد. زنی ۱۴ ساله. نمی دانید بیوه شدن در ۱۴ سالگی چقدر می تواند سخت و دردناک باشد. خجالت می کشیدم مادر و پدرم اشک هایم را ببینند، به همین خاطر شب ها هق هق می زدم زیر گریه، آن روزها بار سختی روی دوشم بود.
نام همسرم را روی خودم گذاشتم

سال ۱۳۳۴ بود که با آقای لاچینی در موسسه زبان آشنا شدم. من شاگرد بودم و ایشان استاد. ازدواج با استاد زبان، پنج فرزند دیگر هدیه ام کرد. جالب است بدانید آقای لاچینی بود که مرا وارد حیطه بازیگری کرد. فامیلی اصلی من نیکنام بود ولی ترجیح دادم همه لاچینی صدایم بزنند. چهار پسر و یک دختر از آقای لاچینی برایم به یادگار ماندند. اولین فرزندم در ازدواج دومم پسری به نام محمد علی است که در ۱۹ سالگی ازدواج کرد و یک دختر به نام سارا دارد که در دانشگاه سوربن فرانسه درس می خواند.

۴ سال بی رحم

اما پسرم محمدعلی بر سر تزریق یک آمپول انسولین به کما رفت، هنوز هم آن شب را که این اتفاق رخ داد خوب یادم است. ساعت نه شب بود که به خانه رسیدیم، دیدم کاری از دستمان برنمی آید. در وضعیت بدی قرار داشت، محمد علی چهار سال در کما ماند. خانه ای روبروی بیمارستانش برای زندگی گرفتم. روبروی بیمارستان جم. تمام وسایل بهداشتی و بیمارستانی را خریدم و خانه را ایزوله کردم تا دکترها اذیت نشوند و به راحتی بتوانند به او برسند.

ریه اش هم مشکل داشت و گهگاه تنگی نفسش بیشتر اذیتش می کرد. امانتی خدا بود. باید برایش کم نمی گذاشتم. پس از چهار سال کمای کمرشکن و چهارسال تلاش برای تک تک نفس هایش، از دستش دادم. هر کاری که از دستم برآمد برایش کردم، زنده نماند اما من هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم.

سنگینی بیماری محمدعلی و چهار سال انتظار برای بهبود و بالاخره مرگش فشار عصبی زیادی به من وارد کرد. به خاطر همین فشار عصبی، بدنم دچار مشکل شد اما باز هم خدا را شکر می کنم. قبل از مصاحبه با شما داشتم به این فکر می کردم که قرار است برای یک مصاحبه باز خاطرات گذشته ام تکرار شود، خاطراتی که برخی از آنها تلخ هستند.

گفتند سرطان داری

پسر دیگرم محمدرضا متولد سال ۱۳۳۷ بود. ۲۰ ساله بودم که او را به دنیا آوردم. او هم در ۲۷ سالگی یعنی وقتی من ۴۷ ساله شده بودم مرا ترک کرد. در سال ۶۵ او را از دست دادم. دکترم گفته بود که سرطان دارم. پسرم اصرار کرد که برای معالجه به فرانسه سفر کنم. به فرانسه رفتم و به همراه عروسم از آنجا به آلمان رفتیم تا برادر او به معالجه ام بپردازد.

پس از اینکه پزشکان معاینه ام کردند گفتند چیزی نیست و سرطان را تکذیب کردند. شاید این قضیه سرطان هم حکمتی بود تا خبر فوت پسرم را در غربت بشنوم. محمدرضا در ایتالیا مهندسی برق خوانده بود و در رفسنجان سر یک پروژه برقی بود و کار می کرد، حتی به فکرم هم نمی رسید که وقتی برگشتم جسد فرزندم را در سردخانه بیمارستان ببینم.

به یاد دارم ۵۰ روز به دیوار تکیه زدم و گریه کردم. نه خواب داشتم و نه خوراک. محمد مهدی پسر دیگرم است که در سال ۴۲ به دنیا آمد. حدود ۳۰ سال است که در آلمان زندگی می کند و حالا بیشتر از ۵۰ سال دارد، فرزند چهارمم مریم پس از محمدمهدی به دنیا آمد و فرزند پنجمم محمود متولد سال ۵۶ است که شهریور ماه پارسال ازدواج کرد و رفت سر خانه و زندگی اش و از آن موقع است که تنها زندگی می کنم. خدا را شکر همه بچه هایم بهترین بچه های دنیا هستند و هیچ وقت تنهایم نمی گذارند.

بعد از اینکه آقای لاچینی هم تنهایم گذاشت با فیروز بهجت نصیری ازدواج کردم که او هم تنهایم گذاشت. سرطان کبد داشت و بیشتر روزهایمان در بیمارستان می‌گذشت. روحش شاد. همیشه روی صحنه تئاتر حضورش را تحسین می‌کردم. به هر حال همه چیز دست به دست هم داد تا من بمانم و داغ رفتن تک ‌تک عزیزانم را بچشم. شاید این هم نوعی امتحان بود.

زنی که در خانه ام را کوبید

«نمی شود نشست و گفت که خسته ام، چرا از بین این همه آدم من و … من بارها سختی دیده ام اما هیچ وقت اینها را نگفته ام. در همان روزهایی که داغدار بودم سعی کردم دوباره به زندگی ام برگردم. دعا می کردم. امید داشتم به رحمت خدا. می دانید خدا هیچ کارش بدون حکمت نیست. خودش کمکم کرد تا پس از مرگ فرزند دو ساله و همسرم، مرگ دو جوان دیگر و همسر دومم باز هم روی پایم بایستم. همه را تقدیر دانستم و فقط برای آرامش روحشان دست به دعا بلند کردم. درکش سخت است. راستش را بخواهید از کسی انتظار ندارم درکم کند چون اصلا دوست ندارم کسی چون من داغ فرزند ببیند. برای خودم از خدایم آرامش خواستم.

یک روز من در خانه نبودم، زمانی که به خانه برگشتم همسایه ها گفتند که خانمی با مشت به در خانه ام می کوبید و با صدای بلند می گفت چه کردی که مرگ جوان هایت دیوانه ات نکرد؟ پس از اینکه همسایه ها قضیه را برایم تعریف کردند رفتم و اسم و آدرسش را پرسیدم. خانه اش را پیدا کردم. نشستم و حقیقت را برایش گفتم، دلداری اش دادم. آنقدر با او صحبت کردم و با هم راز و نیاز کردیم که وقتی چهلم پسرش رسید آرام بود. خودم هم آرام تر شده بودم.

به او گفتم من برای همسرانم هر کاری که از دستم برمی آمد کردم و برای فرزندانم در تربیت چیزی کم نگذاشتم اما خدا هدیه ای داده بود و خودش هم گرفت. من باید مادری می کردم. من باید امانتداری می کردم. مسئولیت گردنم بود. باید برایشان کم نمی گذاشتم. خدا را شکر پیش وجدانم ناراحت نیستم. خدا هر کس را به گونه ای می سنجد. شاید مرگ عزیزانم هم آزمایشی بود که من باید پس می دادم.

مادر بودن رسم و رسوم دارد

گاهی مادرم را به یاد می آورم. آنقدر با مادرم صمیمی بودم که شاید کسی باورش نشود. زمانی که شنید می خواهم در فیلم بازی کنم گفت که پدرت نباید بفهمد و خودش هم ارتباطش را با من قطع کرد تا اینکه از مرجعی شنید که بازیگری حرام نیست. همان روز بود که به خانه ام آمد و از من عذرخواهی کرد.

کمی ناخوش احوال بود. در اکثر اوقات خانه فرزندان دیگرش هم سر می زد اما به محض اینکه حالش بد می شد یا دلتنگ می شد، به من زنگ می زد و من می رفتم دنبالش. بارها و بارها دکترها از او قطع امید کردند ولی من با سماجت فراوان می گفتم من پرستارش می شوم. گاهی داد می زد، گریه می کرد و من به او می گفتم من پرستارت هستم. دکترش می گفت تو می دانی که روزهای آخر عمر مادرت است و باز با امید هر نیم ساعت به او نوشیدنی می دهی تا ویتامین بدنش کم نشود؟

یکی از همین روزها مادرم خانه برادرم بود، به بیمارستان رفته بودند تا اکسیژن خونش را چک کنند. به من خبر دادند که حالش نامساعد است. سر کار بودم، ناخواسته مجبور شدم فردا صبح خودم را به مادر برسانم، دعایم می کرد و می گفت خدا پسرت را بیامرزد. خدا سالم نگهت دارد. شاید دعاهای اوست که امروز من با آرامش زنده ام.

مادرم را در سن ۸۳ سالگی از دست دادم. می دانید مادر بودن رسم و رسوم دارد، سختی دارد، باید امتحان پس بدهی، به همین راحتی نیست که بروی و ازدواج کنی و فرزنددار شوی.

امروز که یاد گذشته ها می افتم یادم می آید وقتی مادرم تحت مراقبت های ویژه بود و پسرم محمد علی و دخترش سارا برای دیدن او آمده بودند، پسر و نوه ام را به نام کوچک صدا زد و بعد به کما رفت. در ICU بالای سرش بودم. برادرم با لحنی پر از غم گفت: «خواهر، نفت چراغ دیگر تمام شد.» اما من باز امید داشتم که بماند، بماند تا خوبی هایش را جبران کنم. احترام مادرم را خیلی داشتم و عاشقانه از او پرستاری می کردم. با اطمینان می گویم دعای خیر اوست که امروز پشتیبان من است.

فیلمنامه هایی که بازی نمی کنم

سال هاست که سر کار نمی روم. هر چند وقت یک بار فیلمنامه ای برایم می فرستند و می خوانم و می بینم فیلمنامه را دوست ندارم و جواب منفی می دهم. راستش را بخواهید زیاد نمی توانم سر صحنه بمانم. انرژی قدیم را ندارم اما دوبله را دوست دارم. گهگاه برای دوبله دعوت می شوم. دوبله کردن در کنار همکارانم در این عرصه انرژی ام را زیاد می کند، روحیه می گیرم.

خاطره ای از مردم

در بیشتر اوقات کسانی که من را می بینند، می شناسند و احوالم را می پرسند. این موضوع روحیه ام را بالا می برد. یک بار به یاد دارم که به زیارت امام رضا (ع) رفتم که یکی از خدمه مرا شناخت. مرا برد نزدیک ضریح تا نماز بخوانم، نمی دانید، انگار دنیا را به من دادند.

در آن زمان که جوان بودم بیشتر مردم مرا می شناختند اما اینکه هنوز هم مرا به خاطر دارند خیلی خوشحالم می کند. یک روز یک جوان ۱۷ ساله نزدیکم آمد و حالم را پرسید. باورم نمی شد که او فیلم های من را دیده باشد اما مو به مو کارنامه کاری ام را از بر بود.

با نمک ترین اتفاق

درست نمی دانم چه تاریخی بود اما سر کار «آ با کلاه و آ بی کلاه» بودم که اتفاق جالبی برایم افتاد. سر این کار جمشید مشایخی، عزت الله انتظامی، علی نصیریان، مرحوم فنی زاده و … نیز حضور داشتند. من باید یک مسیری را در تاریکی می دویدم و می گفتم «سیاهپوشان آمدند»، دویدم اما ناگهان از پله ها خوردم زمین.

آن روزها ۷ ماهه دخترم مریم را باردار بودم، بازی که تمام شد به پشت صحنه آمدم که ناگهان دو پرستار من را گرفتند و روی برانکارد گذاشتند. قضیه را پرسیدم، گفتند ممکن است بچه ات سقط شده باشد، کفشم را درآوردم و گفتم من چیزیم نیست، پایم بریده است و خون می آید. به آمبولانس بگویید برود. بعدها تعریف کردند که ماجرا از این قرار بود که آقای نصیریان زمین خوردن من را دیده بود و ترسیده بود، به همین خاطر به عوامل گفته بود آمبولانس خبر کنند.

چه خبر از این روزها؟

هر چند این روزها بیماری وجودم را گرفته اما باز هم می خندم و دنبال دلخوشی می گردم تا خدا را شکر کنم و شاد باشم. دوست دارم به خودم اعتماد به نفس بدهم. من زنی قوی بوده ام و هستم، پس نباید مقابل فراز و نشیب های زندگی کم بیاورم.

صددرصد هر کسی در زندگی اش مشکلات زیادی دارد اما این روزها مشکل من بیمه و مسائلی است که برایم هزینه سرسام آوری دارد. سال ها تجربه بازی در سریال ها و فیلم ها را دارم اما با این همه از طرف سازمان ارشاد تحت بیمه ای هستم که اصلا کمکی به هیچ بیماری نمی کند و هیچ به درد من نمی خورد و همه ویزیت ها و داروهایم را آزاد حساب می کنم.

برای درمان بیماری هایم مجبور شده ام به چند بانک بدهکار شوم و وام بگیرم. فقط از خدا می خواهم کمکم کند که بدهکار از دنیا نرم، زندگی همین است دیگر..

منبع : کولاک

آیا سردار آزمون به تیم ملی برگشته است ؟|ماجرای خداحافظی ...

https://koolakmag.ir › اخبار داغ

۱۱ دقیقه پیش - ... با این پست دیدن فرمایید . برچسب‌ها:تیم ملیسردار آزمون · قبلی تمجید احسان علیخانی از آزیتا لاچینی بازیگری که ۳ شوهر و ۲ پسرش را از دست داد!

واکنش احسان علیخانی به روایت بازیگر زن از زندگی شخصی ...

aftabnews.ir/.../واکنش-احسان-علیخانی-به-روایت-بازیگر-زن-از-زندگی-شخصی‌اش-در-...

۴ ساعت پیش - احسان علیخانی با اشاره به گفت وگوی آزیتا لاچینی در برنامه ... به یکی از برنامه‌های «هزارداستان» که با حضور آزیتا لاچینی (بازیگر و دوبلور) برگزار شد، واکنش نشان داد و نوشت: «سلام رفقا، گفت و گوی سرکار خانم آزیتا لاچینی (بازیگر و ... جزئیاتی جدید از موشک های شلیک شده سپاه به جلسه دو حزب کرد در اقلیم ...

وارد نشده: تمجید

بازیگری که 3همسر و 3 فرزندش را از دست داده است - خبرگزاری ...

https://www.farsnews.com/news/.../بازیگری-که-3همسر-و-3-فرزندش-را-از-دست-داده-اس...

۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ - بازیگری که در 14 سالگی همسرش را از دست داده و در طول زندگی خود 3همسر و 3 ... خوانید گفت و ‌گویی با «آزیتا لاچینی» است که به تازگی منتشر شده است: ... دو سالش بود. ... پس از فوت شوهرم، مسئولیت زندگی و تربیت دخترم روی دوش من افتاد. ... آمپول انسولین به کما رفت، هنوز هم آن شب را که این اتفاق رخ داد خوب یادم است.

وارد نشده: تمجید ‏احسان ‏علیخانی

آزیتا لاچینی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

https://fa.wikipedia.org/wiki/آزیتا_لاچینی

آزیتا لاچینی (زاده ۱۵ اردیبهشت ۱۳۱۶ در تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. ... او توسط شوهر دومش «امیر مظفرالدین لاچینی» به حیطه بازیگری وارد شد و نام ... حاصل این ازدواج یک دختر و یک پسر بود که پسرش در چند ماهگی فوت می‌کند. ... با فیروز بهجت‌محمدی ازدواج می‌کند که به گفته خود خانم لاچینی طی دو سال زندگی با آقای بهجت ...

وارد نشده: احسان ‏علیخانی

شبی که احسان علیخانی اخلاق را باخت! +فیلم - فردا

https://www.fardanews.com › فرهنگ › تلویزیون

۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ - آنچه که دیشب در برنامه خندوانه رخ داد، نه فقط شوخی زشت مجری و مهمان برنامه با یکی از تماشاچی‌های ... نقدینگی ۳.۴ درصد رشد کرد .... روایت جنجالی آزیتا لاچینی از مرگ دو فرزند و هر سه شوهرش! +عکس · نگار جواهریان در کنار بازیگری چه کار‌هایی می‌کند؟ ...... طرف فردا جلوی مردم نمیتونه دست به موهاش بزنه، سکه یه پولش کردن.

وارد نشده: تمجید ‏پسرش

آپارات - احسان علیخانی

https://www.aparat.com/result/_احسان_علیخانی

طنز حسن ریوندی راز بزرگ احسان علیخانی در برنامه ماه عسل · فلزیاب-گنجیاب ... صدایی که احسان علیخانی را هم شگفت زده کرد: گفت فکر کردم ضبط دارد می خواند! عسل.

وارد نشده: تمجید ‏آزیتا ‏لاچینی ‏بازیگری ‏دست ‏داد

وقتی جوان نصرانی مخاطب «هل من ناصر» حسین بن علی می شود - ...

www.parset.com/.../1279970_oghaty_joan_nasrany_makhatb_«hal_man_nasr»_hasin...

۶ ساعت پیش - تعداد بازدید: ۳ ... ماجرای این جوان را در تاریخ به دو شکل نقل کرده اند، اول آنچه که ... از نام امام حسین(ع) بود که از کودکی، زمانی که در هیئت‌های سلماس کاسه‌ به دست ... احسان علیخانی به برنامه هزاردستان واکنش نشان داد+عکس ایلنا ۲۸ دقیقه پیش ... که با حضور آزیتا لاچینی (بازیگر و دوبلور) برگزار شد، واکنش نشان داد.

علت قهر مهران مدیری و علیخانی چیست؟

https://www.eghtesadnews.com/بخش.../179518-علت-قهر-مهران-مدیری-علیخانی-چیست

۲۳ مرداد ۱۳۹۶ - جشن سینمایی و تلویزیونی حافظ در حالی برگزار شد که زنده یاد علی معلم ... با حضور آزیتا حاجیان و کورش تهامی همراه بود که مدیری با کنایه توضیح داد امسال ... جایزه بهترین بازیگر مرد نقش کمدی هم توسط مرجانه گلچین که تنها ... ناصر و لادن مستوفی، ابتدا احسان علیخانی و سپس توسط سعید راد مهران مدیری معرفی شد.

آخرین اخبار فرهنگی و هنری | خبر پارسی جو

khabar.parsijoo.ir/cat/فرهنگی-و-هنری

ایران اکونومیست ۲ ساعت پیش ... برترین ها ۳ ساعت پیش ... احسان علیخانی با اشاره به گفت وگوی آزیتا لاچینی در برنامه «هزارداستان»، روایت ... بازیگر باسابقه ای که حاشیه نشین شد/ رکوردداران بازی در فیلم های جنگی .... ایران آرت: موفقیت دست نیافتنی سریال زامبی محور «amc» مدیران این شبکه را ... پسر: الان دیگه اینجوریا نیست.

آخرین اخبار فرهنگی و هنری - بازدید - buzdid.ir

https://buzdid.ir/cat/فرهنگی-و-هنری

تصویر خاطره انگیز بازیگران کمدی و منوچهر نوذری ۱۴ سال پیش ... برترین ها ۲ ساعت پیش ۸ ۰ ... ها: شیلا خداداد در صفحه شخصی خود به انتقادات و حواشی ایجاد شده برایش پاسخ داد. ... احسان علیخانی با اشاره به گفت وگوی آزیتا لاچینی در برنامه «هزارداستان»، .... دست های باز و نیمه بازی که در طراحی روی جلد این کتاب دیده می شود پیوند ...

مصاحبه آنا نعمتی همسر سابق ابوالفضل پورعرب - نمناک

namnak.com/ازدواج-آناهیتا-نعمتی.p7015

 رتبه: ۳٫۵ - ‏۱٬۰۰۹ رأی

آناهیتا نعمتی بازیگر زن سینما وتلویزیون ایران از دلایل ازدواجش با ابوالفضل ... اوایل فعالیت تان، آناهیتا نعمتی بودید چه شد که اسمتان را به آنا تغییر دادید؟ ... و پیشنهادهای خوبی داشتم و حتی فرصت همکاری با چند کارگردان مشهور را هم از دست دادم. ... نکته اینجاست که اگر بتوانی از هر دو شیوه ی بازیگری بهره ببری، موفق خواهی شد.

فراخوان گروه‌های اسلامی در کرانه باختری - اکوفارس - خبربان

https://khabarban.com/20651186/فراخوان_گروه_های_اسلامی_در_کرانه_باختری

۱۱ دقیقه پیش - منابع رسانه‌ای صهیونیستی با اعلام این خبر تأکید کردند که دادگاه عالی رژیم صهیونیستی درخواست تجدیدنظر ارائه‌شده از سوی ساکنان این منطقه برای ...

ساخت بخش زیرزمینی منوریل کرمانشاه متوقف شده است - جماران ...

https://khabarban.com/.../ساخت_بخش_زیرزمینی_منوریل_کرمانشاه_متوقف_شده_است

۵۴ دقیقه پیش - سالاری در ادامه در خصوص پرسش ایرنا در باره سرنوشت زباله های بیمارستانی نیز توضیح داد: مسئول کار دانشگاه علوم پزشکی است که باید در خصوص ...

سروری در گفت‌وگو با فارس: «روحانی» باید جلوی اظهارات ...

https://khabarban.com/.../سروری_در_گفت_وگو_با_فارس_روحانی_باید_جلوی_اظهارا...

۵۲ دقیقه پیش - دبیرکل جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی ادامه داد: نزدیکان رئیس جمهور دائماً بر ... سروری در پایان گفت: باید از آقای روحانی بخواهیم که جلوی چنین اظهارات ...